داستان چندین سال پس از یک جنگ ویرانگر آغاز می شود، جایی که "عروسک های مکانیکی" فوق العاده قوی بسیاری از مردم را سلاخی کردند. این سلاحهای روباتی که دقیقاً شبیه انسانها هستند، همچنان مورد ترس و نفرت هستند. در طول یک طوفان، کرا یکی از این "عروسک ها" را پیدا می کند. او هیچ شباهتی به سلاحی که او انتظار داشت نیست، اما در عوض ملایم، شاد و بسیار مشتاق است که برای افراد اطرافش استفاده کند. او ادعا می کند که نامش میپل است و به نظر می رسد که به عنوان خدمتکار و آشپز برنامه ریزی شده است. به زودی، کرا یک کافه برای میپل راه اندازی کرده است که می تواند برای همه مردم شهر شیرینی و چای بپزد. راه سختی پیش روی او خواهد بود، زیرا بسیاری از مردم شهر اصولاً از او متنفرند و از خشونت علیه او کوتاه نخواهند آمد. اما شاید میپل، که همیشه نگرش آفتابی دارد، می تواند راهی برای عبور از تعصب بیابد و جایی برای خود در دنیای پس از جنگ باز کند.