خلاصه
در آینده، با عجله ای بسیار شبیه به تپش طلا در آمریکا، بسیاری از مردم به کمربند سیارکی منظومه شمسی ما مهاجرت کردند تا سیارک ها را استخراج کنند. جامعه ای در این کمربند شکل گرفت و شهروندانی که عموماً توسط شهروندان زمینی به آنها نگاه تحقیر آمیزی می کردند، به «بلتر» معروف شدند. سرانجام، این جامعه به دنبال استقلال از زمین و آغاز یک جنگ بود. بلترها نتوانستند در برابر ارتش زمین بایستند و شکست خوردند و دوباره تحت کنترل شدید زمین قرار گرفتند. بیست سال بعد، پیرمردی به نام بو یک نوزاد زنده را در یک تانک در لاشه کشتی از جنگ کشف کرد. او پسر را کراس به نام بزرگترین قهرمان بلتر نامید و او را با این امید بزرگ کرد که برای مردمش مسیحی شود. در سن ده سالگی، کراس توسط سربازان زمین دستگیر میشود و مجبور میشود مراقبت از نگهبان خود را ترک کند. این پسر جوان چه ارتباطی با قهرمان افسانه ای کراس دارد؟ آیا او میتواند از آزمایشهایی که پیش روی اوست بگذرد و انتظاراتی را که حتی نمیداند مردمش از او دارند برآورده کند؟