خلاصه
آکان در زندگی فقیرانه خود به ناامیدی سوق داده می شود و ریکا از محصور شدن توسط خانواده اش بیمار است. این دو شبیه به ظاهر تصمیم می گیرند جای خود را عوض کنند! آکان خود را در یک عمارت بزرگ می بیند که توسط شوهر دوست داشتنی ریکا که یک مجتمع مادری دارد و برادران کوچکترش که برنامه های خود را دارند احاطه شده است. ریکا با عکاسی به نام کومادا دوست می شود و در نهایت با یک نیاز به او نزدیک می شود...؟! این داستان این دو زیبایی است، عشق و آرزو و هوس آنها برای غیرممکن ها!