خلاصه
آماساوا ری در کودکی در موسسه پارک شیروهاتو شرکت کرده بود. پس از کشته شدن والدینش در یک تصادف رانندگی، او در موسسه زندگی کرد و با پسری دوست شد. او هیچ چیز از زمانی که در مؤسسه گذرانده به خاطر نمی آورد، نه نام، نه چهره، نه هیچ چیز، فقط این که او و پسر رازی را به اشتراک گذاشتند - رازی بسیار تاریک تر از آن چیزی که او فکر می کند. اکنون، به عنوان یک دانشآموز جدید در آکادمی شیروهاتو به همراه همکلاسیهای قدیمیاش از پارک، او توسط خاطرات تکهتکهشده گذشته مورد حمله قرار میگیرد. راز چه بود؟ چرا او برای یافتن آن پسر بی نام احساس می کند؟ و از همه مهمتر، چرا ری چیزی از گذشته خود به یاد نمی آورد؟