خلاصه
چه شرایطی ممکن است کسی را وادار به ایجاد یک کلونی کند که حتی خاطرات او را کپی کند؟ جایگزینی آنقدر عالی که حتی کلون هم متوجه کلون بودنش نمی شود؟ ناناکو یک بار پیشنهاد لویی را پذیرفت و از او خواست کپی کاملی از خودش بسازد. اکنون او در کنار او میماند و شاهد مریکلونهایی است که او خلق میکند. فراتر از داستان افرادی که او "نجات می دهد"، این مرد دقیقاً کیست که خدا را بازی می کند و چرا این کار را می کند؟