یک قدیس و یک شوالیه و داستان ملاقات و جدایی آنها با یک دختر روستایی. یونا، یک دختر روستایی ساده، ناگهان زندگی عادی خود را از دست داد. یونا پس از درخواست نور مرموز در دنیای سفید درخشان، خود را در بدن یک قدیس زیبا می یابد. با این حال، آنچه در آنجا در انتظار او بود این بود: نگاه تحقیرآمیز نامزد قدیس، اولین شوالیه مقدس اسیوت. جدایی سرد از دستیارانش و فضای متشنج کل قصر. یونا، تنها در سردرگمی فلج کننده اش، همچنان سعی می کند وظیفه خود را به عنوان جانشین قدیس انجام دهد، تا اینکه یک شب در آن سوی راه پله های مارپیچ، گناهان مقدس را کشف می کند...