خلاصه
در این داستان از اساطیر اسکاندیناوی، جهان بشریت از Midgard درگیر جنگ بین دو نژاد از دو نژاد قدرتمند الهی، Jotunn و Aesir است. انسانها نمی توانند در برابر آنها بایستند، به دلیل قدرت "مگین" خدایی نژادهای الهی. Jotunn فتح Midgard را اولین گام برای حمله به خانه Aesir میدانند و در طول راه انسانهای زیادی را سلاخی میکنند. ایسیر وارد عمل می شود تا میدگارد را از شر جوتون خلاص کند و از انسان های بی دفاع محافظت کند. یکی از این اسیر، ثور، پایگاه خانه خود را در یک شهر انسانی قدرشناس معین ساخت. در این شهر پسر جوانی به نام سوآه زندگی می کند که پدر و مادرش را در حمله جوتون از دست داده است. او ثور را بت میداند و آرزو میکند روزی آنقدر قوی شود که با Jotunn مبارزه کند و از مردم محافظت کند. ثور از شور و شوق کودکانه سوآه لذت می برد و دوستی گرمی با هم دارند. یک روز، یوتونی که به شهر حمله می کند از سوآه به عنوان سپر انسانی استفاده می کند. ثور از شهر محافظت می کند، اما به قیمت جان دوست جوانش. ثور که نمی خواهد اجازه دهد پسر قوی دل بمیرد، مگین خود را به سوآه می دهد و ناپدید می شود. پس از آموزش بسیار، سوآه که اکنون قدرتمند است، شروع به تحقق رویای خود می کند و به جای ثور با جوتون مبارزه می کند!