خلاصه
پنج سال پیش، چیکا دانههای گل را از پسری مرموز دریافت کرد که از او خواست تا آنها را رشد دهد تا شکوفا شوند. پنج سال بعد، گل ها هنوز شکوفا نشده اند، اما پسر دیگری جلوی چیکا آمده است و خود را به عنوان پسر مرموز معرفی می کند. آیا او واقعا همان پسر خاطره چیکا است؟ و آیا چیکا قادر به رشد دانه ها خواهد بود؟