خلاصه
پس از بازگشت به مارسی، فرانسه، ادموند دانتس دوباره با معشوق خود ملاقات می کند تا ازدواج کند. دانتس در کنار پاکت شخصی که توسط خود امپراتور ناپلئون خطاب میشود، پس از سفر سخت خود به بهشت خوش آمد میگوید. با این حال، در روز عروسی او، مدینه فاضله او به سرعت از بین می رود. پلیس بلافاصله شروع به غارت عروسی او می کند و بلافاصله او را دستگیر می کند. همانطور که او التماس می کند دلیل دستگیری خود را بداند، مشخص می شود که نامه او از ناپلئون مستلزم "اثبات جرم او" است. حتی با وجود اینکه دادستان، لرد ویلفور، نامه مورد بحث را می سوزاند و قول می دهد که اتهامات را باطل کند، دانتس همچنان به طور غیرقابل توضیحی در زندان است. دانتس که درمانده و مضطرب است به قلعه دوافر فرستاده میشود - قلعهای غیرقابل گریز برای بدترین زندانیان سیاسی. نزدیک به دو سال پس از زندانی شدن، دانتس از بازپس گیری آزادی خود دست کشید. با این حال، وقتی با آبه فاریا، زندانی دیگری که موفق به حفر تونلی تا سلول دانتس شده بود، به زودی دیدگاه بد او تغییر می کند. دانتس پس از صحبت با همراه جدیدش، الهام گرفته و از فاریا درخواست می کند که هر آنچه را که می داند به او بیاموزد. چند سال می گذرد، و دانتس، مسلح به قدرت و دانش جدید خود، در نهایت به اقیانوس می گریزد. چند ماه بعد، دانتس به عنوان یک فرد کاملاً جدید و غیرقابل تشخیص به مارسی باز می گردد. او اکنون با داشتن ثروت، قدرت و تمایل به انتقام، شروع به کاشت بذر مرگ برای همه کسانی می کند که قبلاً با او وداع کرده بودند. دانتس الهام گرفته و از فاریا التماس می کند که هر آنچه می داند به او بیاموزد. چند سال می گذرد، و دانتس، مسلح به قدرت و دانش جدید خود، در نهایت به اقیانوس می گریزد. چند ماه بعد، دانتس به عنوان یک فرد کاملاً جدید و غیرقابل تشخیص به مارسی باز می گردد. او اکنون با داشتن ثروت، قدرت و تمایل به انتقام، شروع به کاشت بذر مرگ برای همه کسانی می کند که قبلاً با او وداع کرده بودند. دانتس الهام گرفته و از فاریا التماس می کند که هر آنچه می داند به او بیاموزد. چند سال می گذرد، و دانتس، مسلح به قدرت و دانش جدید خود، در نهایت به اقیانوس می گریزد. چند ماه بعد، دانتس به عنوان یک فرد کاملاً جدید و غیرقابل تشخیص به مارسی باز می گردد. او اکنون با داشتن ثروت، قدرت و تمایل به انتقام، شروع به کاشت بذر مرگ برای همه کسانی می کند که قبلاً با او وداع کرده بودند.