خلاصه
کسی فکر میکند که توانایی خواندن ذهنها باورنکردنی است، اما برای آیاکو ناکانو، این یک قدرت غیرارادی است که آرزو میکرد هرگز نداشت. قرار گرفتن در معرض افکار خشن دیگران یک چیز است، اما دانستن اینکه مردم از او چه می خواهند، عمل به اراده آزاد او را دشوار کرده است. او که به سرعت فهمید آشکار کردن قدرت او را از همسالانش دور می کند، توانایی های خود را مخفی نگه می دارد و تصمیم می گیرد که بهتر است منزوی بماند و آنها را پنهان نگه دارد. ناکانو که در نتیجه قدرتش غمگین و بی دوست است، قرار است مثل همیشه سال آخر دبیرستان را به تنهایی آغاز کند. وقتی او با هایاتو تودا ملاقات می کند، این تغییر می کند. اگرچه تودا تقریباً بی بیان است، اما یک دانش آموز محبوب است، و ناکانو در گیج متوجه می شود که او علاقه شدیدی به او دارد. با این حال، افکار او چیز دیگری را آشکار می کند: او فحشا کرده است، فانتزی های منحرف او تقریباً در هر دقیقه از روز، که ناکانو اکنون مجبور است هر روز از آن رنج ببرد. با این حال، ناکانو به زودی خود را به عضوی از گروه دوستانش مییابد و او را وارد اولین حملهاش به سمت دوستی و عاشقی میکند. [بازنویسی MAL نوشته شده]