خلاصه
دو پسر از مدارس مختلف روتینی را ایجاد کردهاند که در آن رن، بزرگتر از آن دو، به ناچی کوچکتر کمک میکند تا قبل از سوار شدن به قطار صبحگاهی به مدرسه، کراواتش را درست کند. هنگامی که رن شروع به نگرانی می کند که آنها ممکن است تصور نادرستی از رابطه خود به مردم بدهند، متوجه می شود که او واقعاً احساسات عاشقانه ای نسبت به ناچی دارد و تصمیم می گیرد قبل از اینکه همه چیز بیشتر از این پیش برود بین آنها فاصله بگذارد. اما آیا این همان چیزی است که ناچی واقعاً می خواهد؟