خلاصه
ماریکو ایکاگاوا که از جوانی با آزار و اذیت و افسردگی دست و پنجه نرم می کرد، در تومویو شینو آرامش یافت - آغاز دوستی که تا بزرگسالی ادامه داشت. شینو که اکنون یک کارمند اداری 26 ساله است، با شنیدن گزارشی مبنی بر اینکه ماریکو خودکشی کرده است، گیج می شود. اگرچه شینو در ابتدا به این خبر شک می کند، اما پس از ناتوانی در تماس با ماریکو، حقیقت را می پذیرد و شروع به تعجب می کند که دلیل خودکشی او چیست. شینو که به دنبال رهایی او از دست پدر نفرتانگیزش است، جسد ماریکو را از او میدزدد. شینو که دوباره با دوست عزیزش ملاقات میکند، به مکانی خاص سفر میکند که ماریکو میخواست از آن بازدید کند، و همه اینها در حالی که خاطرات خوششان را با هم به یاد میآورد. شامل یک شات: Yiska