خلاصه
زندگی هایمین به عنوان رزیدنت جراحی مغز و اعصاب زمانی که دشمن دوران کودکی او و بازیگر محبوب او، سوها، به دلیل نارکولپسی در بیمارستان ظاهر می شود، از تعادل خارج می شود. به دلیل کثیفی که بر سر او دارد، چاره ای جز اجابت خواسته او و درمان مخفیانه بیماری او ندارد. علاوه بر این، زمانی که والدین آنها را وادار می کنند که یکدیگر را برای ازدواج در نظر بگیرند، رابطه آنها تغییر می کند! و چون سوها بار رد ازدواج را بر دوش او می گذارد، هایمین با انتقام برعکس عمل می کند. اما پس از فروکش کردن گرد و غبار، آن دو متوجه می شوند که از این وصلت بعید چه چیزی به دست می آورند: برای سوها، این دکتری است که می تواند شبانه روزی نارکولپسی او را درمان کند، در حالی که برای هایمین، این یک شوهر موفق است که در حرفه اش دخالت نمی کند. . شاید آنها بتوانند حقیقت را از طرفداران و عزیزانشان مخفی نگه دارند... اگر بتوانند دو ثانیه از جنگ دست بردارند، یعنی!