خلاصه
قهرمان ناشناس بلافاصله پس از بیستمین سالگرد تولدش به سرطان ریه مبتلا می شود و در بیمارستانی در میتو، ایباراکی، بستری می شود. او در آنجا با ستسومی ملاقات می کند، زنی که چند سال از او بزرگتر است، که او نیز بیمار لاعلاج است. وقتی متوجه شدند که هر دو از مرگ در بیمارستان یا خانه با خانواده خود امتناع می ورزند، با یک هوندا اینتگرای نقره ای متعلق به پدر قهرمان داستان فرار می کنند. آنها در سراسر بزرگراهها و استانهای ژاپن به سمت غرب سفر میکنند، در ابتدا نمیدانستند کجا بروند، اما بعداً تصمیم میگیرند که مزارع نرگس در جنوب جزیره آواجی را به عنوان مقصدی تا حدی دلخواه انتخاب کنند.