خلاصه
پس از مرگ مادر تاما کوچولو، او برای زندگی نزد پسرعموهایش رفت. آنها او را با گرمی و عشق پذیرفتند، به ویژه نونوکو، دختری 14 ساله که از پذیرفتن تاما به عنوان یک خواهر کوچکتر خوشحال بود. نونوکو دختری شاد است که عادت عجیبی دارد به خوابیدن ناگهانی در زمانهای عجیب و غریب. سرانجام، تاما خواست برگردد و با پدرش زندگی کند. نونوکو تاما را به خانه پدرش همراهی میکند، اگرچه هر دو مطمئن نیستند که چقدر استقبال میکنند. پدر تاما مرد بسیار آرامی است که خواندنش سخت است. نونوکو متوجه می شود که واقعاً اصلاً چیز زیادی در مورد او نمی داند و دقیقاً مطمئن نیست که چقدر دخترش را دوست دارد. او مصمم است که با پسر عموی کوچکش بماند تا زمانی که بفهمد تاما خوب خواهد شد. و بدین ترتیب زندگی مشترک روزمره آنها آغاز می شود...