"من دوست دختر دارم!" من که از ازدواج اجباری با خواهر کوچکترم که با هم خونی نداشتم خسته شدم، به او دروغ گفتم. بدون هیچ لحظه ای برای از دست دادن، عجله کردم تا از رایجوو ساکورای، سنبونگی کمال گرا و دوست دوران کودکی ام هوتارو درخواست کنم که هر کدام با من رابطه ای ساختگی برقرار کنند تا حقایق ایجاد کنند. درست زمانی که فکر می کردم می توانم یک نفس بکشم... نه؟ هر سه درخواست من را پذیرفتند!؟ علاوه بر تقلا برای رقابت برای من، خواهرم متوجه مشکلی شد و نظارت او را تقویت کرد!؟ بگذارید کمدی عاشقانه بین عاشقان دروغین من که پر از اشتباه است شروع شود!