در تابستان سال سوم دبیرستان، ماتسوری توکیوا ناپدید شد. او اولین دختری بود که عاشقش شدم. بیست ساله شدم، هنوز نمی توانستم واقعیت تلخ را بپذیرم، زمانی که به دلایلی زمان به بهار دو سال پیش بازگشت. در حالی که لذت دیدن او را که طبیعی است میچشیدم، اعتراف کردم، قرار ملاقات رفتم و کارهایی انجام دادم که هرگز اولین بار انجام نمیدادم... اما تابستان محدودیت زمانی من است. آیا او تصوری از دلیل ناپدید شدنش دارد؟ نمیخوام دوباره از دستش بدم