خلاصه
کوکورو اوریهارا از هیچ یک از همکلاسی هایش نمی خواهد که به جای او بیایند. دلیلش این است که پدرش برای همسرش عروسک گرفته است. به دلیل این عجیب و غریب، او می خواهد کسی از خانواده اش خبر نداشته باشد و در مدرسه از همه فاصله می گیرد. یعنی تا یک روز میزوشیما ظاهر می شود، همکلاسی که مشکل او را می فهمد...