خلاصه
میکامی بازی ها را دوست دارد و در ساخت آنها نیز استعداد دارد. او فقط برای ساختن یک بازی در یک باشگاه کامپیوتر ثبت نام کرد. دوست دوران کودکی او ایتسوکی نگران است که آینده اش چه خواهد شد. یک روز او رفت تا یک بازی برای منبع بخرد تا یک گالج بسازد. در راه بازگشت در قطار، او با کسی برخورد می کند و بازی هایش را روی زمین می اندازد، اما یکی به او کمک کرد تا آنها را بردارد. وقتی به خانه رسید و بازیهایش را بررسی کرد، یک بازی پیدا کرد که خرید آن را تشخیص نداد، "Not Alive". وقتی می خواست دیسک را بیرون بیاورد تا آن را پخش کند، اتفاق عجیبی رخ داد و به بدنش رفت. زمانی که متوجه شد هر چیزی در حال وقوع است، به عنوان یک دختر به بازی منتقل شده بود و به جنگ پرتاب شده بود!