یک روز، یوزورو تاکاسهگاوا - دانش آموز سال اول دبیرستان - توسط پدربزرگش اصرار می کند که به یک جلسه ازدواج برود و اصرار دارد که می خواهد قبل از مرگ نوه اش را ببیند. با این حال، یوزورو که نمیخواهد وزن نامزدی را در سنین سال اول دبیرستان تحمل کند، سعی میکند با تحمیل یک شرط غیرمنطقی از جلسه ازدواج تعیین شده دوری کند. "اگر او مو بلوند، چشم آبی، پوست روشن و غیره باشد، فقط در آن صورت به ازدواج فکر خواهم کرد." اما به نوعی، او دختری را پیدا می کند که شرایطی را دارد که یوزورو ارائه کرده است و با اکراه فقط یک بار به خواستگاری می رود. و در روز خواستگاری، آریسا یوکیشیرو، دختر زیبایی که در مدرسه شهرت دارد، در صحنه ظاهر می شود. با شنیدن داستان او، به نظر می رسد که او نیز با اکراه مجبور به خواستگاری شده است. از این رو، آن دو سعی می کنند با «نامزدی» دروغین خود از پیشنهاد ازدواج بیشتر جلوگیری کنند. و به این ترتیب، همانطور که آنها نقش عاشقان قلابی را بازی می کنند، خود را عاشق یکدیگر می بینند و عاشق واقعی می شوند.