"عشق فقط اتلاف وقت است!" والری، یک مدیر موفق شرکت، ادعا می کند. او همیشه خونسرد و جمع و جور است، او حتی با شنیدن خبر بیماری وخیم پدرش آرام عمل می کند. با این حال، پزشک پدرش، کلبی، فضای بیرونی سرد والری را می بیند تا یک تنهایی لطیف را کشف کند. او جذب والری بازیگر سخت و در عین حال ضعیف می شود. یک روز با دیدن او که آرام گریه می کند، او را در آغوش می گیرد و با بوسیدن او را دلداری می دهد. والری وقتی جلوی کولبی است مجبور نیست جلوی اشک هایش را بگیرد. در حالی که عمیقاً یکدیگر را آرزو می کنند، یک دیوار نامرئی همچنان بین والری حرفه ای و کولبی که آرزوی یک زن سنتی را دارد از هم جدا می شود. آیا عشق آنها در نهایت از این دیوار عبور خواهد کرد؟