خلاصه
ساوا از جودو متنفر است. او زمانی در این کار بسیار خوب بود، اما پسرها همیشه او را رد می کردند، زیرا او بسیار قوی بود. حالا او وارد دبیرستان می شود و کاپیتان باشکوه باشگاه جودو ساوا را (برخلاف میل خود) به عنوان مدیر باشگاه انتخاب کرده است! او همچنین ادعا می کند که او را از گذشته می شناسد ... ساوا چگونه با مدیریت ورزشی که بیشتر از همه از او متنفر است رفتار خواهد کرد، به خصوص که به نظر می رسد کاپیتان او را دوست دارد!؟ شامل دو داستان جانبی