پیرمردی مجبور می شود از انجمن صنفی ماجراجویان بازنشسته شود و تصمیم می گیرد به زادگاهش بازگردد. در راه، او دو نوزاد را برمی دارد. اولی یک نوزاد انسان با نشان یک قهرمان است. دومی نوزادی از قبیله اهریمنان با نشان پادشاه دیو بود. و به این ترتیب داستان پیرمردی که قهرمان و پادشاه شیطان را برداشته شروع می شود.