کین، یک ماجراجوی میانسال، هنگام جمع آوری گیاهان دارویی، یک «میوه رستاخیز» کمیاب پیدا کرد. او به فروش آن فکر کرد، اما بعد با دختری آشنا شد که برای نجات جان همراهش به دنبال دارو بود. او شبیه آلتنا، دوست اواخر دوران کودکی او بود، بنابراین او آن را برای پول خرد به او داد. این دختر در واقع آناستریا، قوی ترین ماجراجوی معروف به شاهزاده شمشیر بود. روز بعد، کین به طور ناگهانی دعوت نامه ای برای پیوستن به یک حزب رتبه S دریافت کرد، به طور معجزه آسایی شیطان ترین هیولا را شکست داد و پول زیادی به دست آورد و ناگهان توسط یک قدیس 20 سال کوچکتر از او اعتراف کرد! زندگی ساده کین به دلیل برخورد او با آناستریا به کلی تغییر خواهد کرد.