خلاصه
از زمانی که وارد دبیرستان شد، کهنه توجه چندانی به کیریو «تنها» نکرده است. وقتی متوجه شد که او تنها می نشیند و هرگز با هیچ کس دیگری ارتباط برقرار نمی کند، تصور می کند که دوست ندارد در کنار دیگران باشد. اما پس از اولین گفتگوی آنها، او به انتظارات او خیانت می کند. آن ملاقات کوتاه، کنجکاوی کهنه را برمی انگیزد، و از آن نقطه به بعد، او نمی تواند متوجه او نشود...