خلاصه
"من یک ملکه از سلسله چوسون بودم که توسط همسر سلطنتی به قتل رسیدم؟!" کیم مینجو که در حین امتحان ناگهان به یاد زندگی گذشته خود افتاد. وقتی یادش میآمد خیلی گیج میشد، اما سعی میکرد آرام شود، زیرا مهمترین چیز امتحان ورودی دانشگاه بود و نه زندگی قبلیاش. اما همسر، که در زندگی گذشته دشمن او بود، آمد تا مینجو را پیدا کند. و به زودی حتی پادشاهی که در زندگی گذشته اش شوهرش بود در مقابلش ظاهر می شود و زندگی دانشجویی او را دچار بحران می کند. "من به زندگی گذشته یا هر چیز دیگری اهمیت نمی دهم، فقط لطفا اجازه دهید من درس بخوانم!"