خلاصه
در آن زمان، اگر بازی های ویدیویی نبود، شاید مرده بودم. از آنجایی که زمان زیادی گذشته است، بالاخره می توانم در مورد آن صحبت کنم... این یک مانگای زندگی نامه ای است که درباره دوران جوانی من متمرکز بر بازی های ویدیویی است! در «اولین عشق پسر» داستان دختری را تعریف میکنم که به خاطر اعتیاد متقابل به بازیهای ویدیویی با او پیوند برقرار کردم. من در "Candy Shoppe Boy" مدینه فاضله ای را توصیف می کنم که آن شیرینی فروشی قدیمی بود. الان اون مغازه کجاست؟ «پسر در خط» داستان شب دلخراش من است که بیرون از یک فروشگاه بازی در صف خرید Final Fantasy V گذراندم. روح من کجاست؟ در «پسر قلب عاطفی» بدانید. مکان مورد علاقه من برای بازی در یک روز بارانی کجا بود؟ "پسر قلعه مخفی" به این سوال پاسخ می دهد. همه داستان ها حقیقت دارند!!