خلاصه
امیلی زندگی در پناه خود داشته است. امیلی که در آرزوی زندگی مانند قهرمان رمان محبوبش با همین نام است، خانه را به تنهایی ترک می کند و به ویلایی که از پدربزرگش در تپه هازاما به ارث رسیده است، سفر می کند. در آنجا پسری خوابیده را پیدا می کند. او که شورا نام دارد می گوید کلید خانه و سند ویلا را از یک کوله گرد به او داده اند...