خلاصه
دختر دبیرستانی زن شد؟! و شوهرش بدترین مرد است؟ چون باید بدهی خانواده اش را می پرداخت، متاهل بود! شوهر پسر یک شرکت بزرگ هتلداری است. اولین باری که او را دید گفت: به لطف پولت زن گرفتی! تو بدترینی!" او گفت: «شاید من بدترین باشم، اما تو باید تمام زندگیت را در کنار من زندگی کنی.» و سپس، آنها به یکدیگر نزدیک شدند و این آغاز داستان عشق آنها بود.