با عبور از سرزمین های آسیب دیده از جنگ اتحادیه جنوب شرق آسیا در خارج از ژاپن، مقصد بعدی شینیا کوگامی پادشاهی اتحاد تبت و هیمالیا است. در راه، او با گیلرمو گارسیا، فرمانده یک گروه شبه نظامی با هدف بازگرداندن صلح آشنا می شود، اما پیشنهاد او برای پیوستن به آنها را رد می کند. هنگامی که کوگامی برای کمک به وسیله نقلیه پناهندگانی که توسط چریک ها مورد حمله قرار می گیرند، می پرد، مهارت های رزمی قابل توجه او تنزینگ وانگچاک - دختر جوان ژاپنی و تبتی تبار که پدر و مادرش را به خاطر خشونت جنگ از دست داده بود، شگفت زده می کند. تنزینگ با انگیزه توانایی کوگامی، از او می خواهد که به او یاد دهد که چگونه برای گرفتن جان مردی که پدر و مادرش را کشته است، مبارزه کند. اگرچه قتل با اخلاق تزلزل ناپذیر کوگامی در تضاد است، او با تنزینگ همدردی می کند و موافقت می کند که او را آموزش دهد. اما به زودی، فردریکا هاناشیرو از وزارت امور خارجه ژاپن در مأموریت خود برای بازگرداندن مهاجران ژاپنی رها شده - که یکی از آنها تنزینگ است - به ژاپن و سیستم سیبیل ظاهر می شود.
