خلاصه
تنها چیزی که می خواستم یک زندگی معمولی بود که همه چیز معمولی باشد. این تمام چیزی است که می خواستم. اما به لطف پدرم (یک گانگستر دوست داشتنی) نمی توانم یک زندگی معمولی داشته باشم. پس تنها چیزی که می خواستم یک چیز است. دوست داشتم مثل دخترای همسن خودم باشم و یه زندگی عادی در مدرسه داشته باشم. اما وقتی نامزدی پیدا می کنم که خوش تیپ است و شخصیت کثیفی دارد، چه کنم؟!