خلاصه
در آینده، فناوری به حدی پیشرفت کرده است که رباتها میتوانند در بسیاری از مشاغل جایگزین انسانها شوند و در بسیاری از افراد عصبانیت ایجاد کنند. ساکویا مرد جوانی است که از رباتها و نحوه سرقت شغل از افراد صادق متنفر است. او خودش باتدبیر است و با راه اندازی یک مغازه آشغال و نجات امرار معاش می کند. یک روز ساکویا از محل یک مرکز تحقیقاتی که اخیراً ویران شده است بازدید می کند تا به دنبال قطعات بگردد. در عوض، او یک ربات را در میان آوار پیدا می کند. ربات در اینجا بدون هیچ خاطره، مأموریت یا هدفی بیدار شد. ساکویا از این ربات غافلگیر شده است، زیرا بر خلاف هر رباتی که تا به حال دیده است، بسیار شبیه انسان به نظر می رسد. ربات به وضوح ناراحت است و بدون هدف گم شده است، بنابراین ساکویا به سادگی به آن می گوید که خودش تصمیم بگیرد، مانند یک انسان. ربات هاکو تصمیم می گیرد ساکویا را دنبال کند و خودش را برای او مفید کند.