خلاصه
کانامی قبل از اینکه یک تصادف غم انگیز جان پدر و مادرش را بگیرد، با برادر بزرگترش کنار آمد. با این حال، به دنبال این واقعه، برادرش پست، دوردست و اغلب بدرفتار شد. کانامی کوچولو که از تنهایی رنج می برد، در پارکی گریه می کند، جایی که مرد جوانی پیشنهاد می کند که برادر اجاره ای او باشد. با انبوهی از پولهایی که از پول ارث والدینش در خانه است، او موافقت میکند که مرد جوان برادر اجارهای او باشد و مدت اجاره را به او بپردازد. کانامی با فرصتی برای تسکین قلب شکسته اش، شروع می کند به مرور لحظات شادی که با برادر بیولوژیکی اش از طریق اجاره اش داشته است، در حالی که ناامیدانه به دنبال راه هایی برای ترمیم رابطه خود با تنها عضو خانواده اش است.