خلاصه
دوستان دوران کودکی یوو و آسا عادت داشتند که همیشه با هم باشند. با این حال، یک روز، این اطمینان ناگهان ثابت شد که اشتباه است. "احساس خفگی بیقراری. چرا؟" یوو احساس کرد که این چیزی نیست که بتواند برای همیشه دوام بیاورد. به تدریج، او نمیتوانست متوجه نشود که احساساتش فراتر از یک دوستی ساده دوران کودکی است و این یک شوک بود. یوو که فکر می کرد عاشق شدن آسا برای اطرافیانش در آن شرایط متغیر آزاردهنده خواهد بود، ترجیح داد عشق خود را به او فراموش کند و نقش یک دوست معمولی دوران کودکی را بازی کند.