پس از دبیرستان شدن، چیوری شروع به حسادت می کند که چگونه همسالانش دوست دختر و دوست پسر پیدا می کنند. او می خواهد دوست پسر داشته باشد، او می خواهد به او اعتراف کند. با این حال، هنگامی که او شکایت خود را به دوست دوران کودکی اش ایسی می گوید، او ناگهان به او می گوید: "اگر چنین است، پس با من برو بیرون!"