خلاصه
نیکولتا 21 ساله خانه پدربزرگ و مادربزرگش را در حومه شهر ترک می کند تا در رم در رستورانی که متعلق به معشوق مادرش است کار کند. اما چیزی کازتا دلورسو محبوب و شیک را از رقبای خود متمایز می کند: کل رستوران توسط آقایان مسن تر که عینک دارند (بر اساس ترجیح مادرش) کار می کند. نیکولتا که به این دنیای بزرگسالان پرتاب می شود، باید تلاش کند تا ثبات شخصی و حرفه ای را بیابد - چیزهایی که دستیابی به آنها با قرار گرفتن در طلسم کازتا دلورسو به طور فزاینده ای دشوار می شود.