خلاصه
بونگ گو کوچولو و مادرش از خانه جزیرهشان به سئول میآیند تا پدرش را پیدا کنند، در پایتخت برای پول درآوردن اما در شش ماه گذشته خبری از او نبود. در مترو، گدای پیری را می بینند که بعداً به دختر کوچکی می پیوندد که بونگ-گو با او بازی می کند در حالی که مادر از تلفن استفاده می کند.