کابی ناگاتا پس از اینکه زندگی او کمی پس از ترک دانشگاه بدتر میشود، افسرده میشود و دچار اختلال خوردن میشود. او فشار شدیدی را از طرف خانوادهاش احساس میکند تا فردی «عادی» و سازنده باشد، همراه با میل شدید به تعلق داشتن به یک جامعه. علیرغم تلاش برای حل این مشکلات، او برای رفع درد تلاش می کند و وضعیت او بدتر می شود. کابی در 28 سالگی با یک سرویس اسکورت لزبین تماس می گیرد. او این رویداد را به عنوان یک مراسم گذر به بزرگسالی تصور می کند که برای مدت طولانی از آن اجتناب کرده است. و در حالی که این تجربه دقیقاً آن چیزی نیست که او انتظارش را داشت، برای تجسم مجدد زندگی کبی حیاتی است.