خلاصه
رالی، بازیبازی بدنام جامعه لندن، پس از بازدید مستی از یکی از معاونتهای روستایی از خواب بیدار میشود تا جین، دختر نایب، را که در کنار او خوابیده است، بیدار کند. بدون اینکه خاطره ای از آنچه اتفاق افتاده باشد، برای حفظ ظاهر با او ازدواج می کند. دختر یک جانشین و یک ویسکونت سرکش ... این دو بسیار متفاوت هستند که نمی توانند با هم کنار بیایند. در نهایت، آن دو به ملکی می روند که عموی مرحومش به رالی گذاشته است. اما معلوم می شود که این املاک یک عمارت به ظاهر خالی از سکنه است، شبیه به یک رمان گوتیک...