گاریوس، قدرتمندترین قهرمان در سراسر میدتریا، پادشاه شیطان را شکست داده است. شاید صمیمیت کوچک او با آن مارمولک پیر کمی او را در مورد اینکه آیا کارش را درست انجام داده است نامطمئن کرده است، اما شیاطین از بین رفته اند. بشریت بالاخره نجات می یابد. همه چیز خوب است. فقط یک مشکل کوچک وجود دارد... بازگشت گاریوس به خانه مخفی نگه داشته می شود. هنگامی که او در نهایت با پادشاه ادگار مخاطبی پیدا می کند، متوجه می شود که اعتبار تمام پیروزی های او به شخص دیگری واگذار می شود. علاوه بر این، پادشاه باید او را از پادشاهی بیرون کند. چکمه را به او می دهند. گاریوس خسته از جنگ به جای جنگیدن بیهوده با این توطئه خنده دار، راهی می شود تا ببیند چه نوع زندگی پس از قهرمانی را می تواند برای خود بسازد. در حالی که او در این کار است، شاید بتواند به آن تردیدهایی که در مورد شیطان واقعاً شیطانی بودن پاسخ دهد.