خلاصه
رقصنده سیلوی زمانی که تاجر بی رحم آرکیم او را در یک مهمانی بوسید، وحشت کرد. بدتر از همه اینه که با خواهرش نامزد کرده! بنابراین وقتی سیلوی در مراسم عروسی آنها حاضر شد، جلوی همه به دروغ گفت که او و آرکیم برای نجات خواهرش که نمیخواست با او ازدواج کند، با هم خوابیدهاند. چند روز بعد، سیلوی پیشنهاد اجرای برنامه در یک کشور بیابانی را دریافت کرد، اما معلوم شد که این کار فقط تله ای بود که آرکیم برای آوردن او نزد خود گذاشته بود. سیلوی از آرکیم متنفر است، با این حال بدن خائن او هر وقت نزدیک است گرم می شود!