خلاصه
یکی از آخرین کارهایی که پدر مجرد ساکورا قبل از مرگش انجام داد این بود که ترتیبی داد تا دخترش در خوابگاه مادرش که دوستش مربی تیم بیسبال است زندگی کند. ساکورا در حرکت به آنجا با ایشیکی برخورد می کند که او را با قرار ملاقات کور اشتباه می گیرد و مجبور به بوسیدن می شود. فقط بعداً متوجه می شود که این چنگک زن خوابگاهی است و پارچ تیم بیسبال...