خلاصه
تاناکا سایا که در مدرسهای پذیرفته شد که به آن توجه داشت و با عصبانیت در آن درس خواند، فکر کرد که نمیتوانست هیجانزدهتر از این باشد. اما اکنون که او به رویای خود برای حضور در آکادمی رینران جامه عمل پوشانده است، او هیچ هدفی ندارد در حالی که همه همکلاسی هایش اهداف و آرزوهایی برای آینده خود دارند. افسرده از اینکه در ترم اول خود بدون هدف شناور است، شروع به گذراندن زمان بیشتری در باغ گل رز در محوطه دانشگاه می کند، جایی که آقای موتویاواتا، معلم ترسو که به نظر می رسد دانش آموزان برایش احترامی قائل نیستند، از گل ها مراقبت می کند. سایا هر روز کمی بزرگ می شود و اطرافیانش را تحت تاثیر قرار می دهد.