خلاصه
بچه ها از یک شهر دیدن می کنند. آنها هواپیماهایی را که در حال حرکت و رسیدن به فرودگاه هستند تماشا می کنند. آنها سوار کشتی می شوند و از رودخانه عبور می کنند. سرانجام آنها به ساختمانی به عنوان مقصد می رسند. مردی آنها را به "اتاق نقشه جهان" راهنمایی می کند. به نظر می رسد در آنجا قرار ملاقات دارند، اگرچه هیچ توضیحی در مورد قرار وجود ندارد. آنها کتابهایی را در قفسهها میبینند و مکالمهای بیسابقه دارند. سپس به حیاط می روند و گفتگو را ادامه می دهند. با یک کشتی غرق شده به برکه ای می رسند. راهنما شروع به توضیح تاریخچه کشتی می کند. کتاب به پایان می رسد.