واتاری مایکا از دوران کودکی به بیمارستان رفت و آمد کرد و در نتیجه بیشتر دوران مدرسه خود را از دست داد. اکنون در آستانه شروع دبیرستان، او مصمم است که با همکلاسی های جدید خود هماهنگ شود و با اولین حضور در دبیرستان از صفر شروع کند، اما قبل از اینکه دوباره بیمار شود و مجبور شود در خانه بماند فقط مدت کوتاهی می ماند. شش ماه می گذرد تا او بتواند برگردد، درست به موقع برای بازدید از جشنواره فرهنگی، و همانطور که می ترسید، هیچ یک از همکلاسی هایش به یاد نمی آورند که او هرگز آنجا بوده باشد - به جز یک خدمتکار نسبتاً بلند و زیبا با موهای بلند. تشخیص ندادن واتاری از یافتن کسی که او را به یاد می آورد خوشحال است و فوراً برای دوستی درخواست می کند - و اکنون شون موموی زمان بندی را از دست داده است تا به دختری که در نگاه اول عاشقش شده است بفهمد که او از لباس خارج شده است.