این اثر در دوران شووا در اواسط دهه 1960 و اوایل دهه 70 می گذرد. یوکینوجو، قهرمان داستان، بلافاصله پس از تولدش در محوطه معبدی در توکیو رها شد. او با آساهی، دختر یک کشاورز سیب آئوموری آشنا می شود و با آن ازدواج می کند و پس از پذیرفتن خانواده اش، به کشور سیب عمیق و پوشیده از برف در شمال ژاپن نقل مکان می کند. به دور از آشفتگی اجتماعی آن دوره، یوکینوجو زندگی خانوادگی آرامی دارد که قلب او را گرم می کند و خلاء عدم آشنایی با والدینش را پر می کند. اما یک زمستان همه چیز تغییر می کند وقتی او برای همسرش که مریض شده سیب ممنوعه می آورد. آساهی با احیای آیینی که باید حدود 60 سال پیش از آن منقرض می شد، همسر یک خدای محلی به نام اوبوسونا ساما می شود. با ظرافت و در عین حال جسورانه، با لمس های بسیار گویا، این سریال ادامهدار روستاییهایی را به تصویر میکشد که به آداب و رسوم سنتی که به ارث بردهاند، و محیط طبیعی یک ژاپن گذشته پایبند هستند.