خلاصه
در ابتدا، ایوی کاملاً راحت بود که فقط معشوق راشید باشد، حتی وقتی همه مخالف بودند. اما روزی فرا می رسید که او باید یک عروس مناسب بگیرد. ایوی می دانست که رابطه آنها نمی تواند دوام بیاورد، اما پس از آن مشکل دیگری پیش آمد و آن باردار بود. ایوی میدانست که رویای زندگی مشترک با راشید غیرممکن است، اما همچنان امیدوار بود. وقتی این خبر را به او گفت، آنقدر که فکر می کرد خوشحال نبود. احساس می کرد به خاطر بچه چاره ای جز ازدواج ندارد. این نوع زندگی ای نبود که ایوی می خواست. با بارداری او چیزی جز مشکلات برای او پیش نیامد. آیا ایوی هنوز هم می تواند پایان خوش خود را به نحوی بدست آورد؟