خلاصه
این داستان دختری 20 ساله به نام ایتانو کایو است. او در حال تحقق رویای معلم شدن است. او بسیار عصبی و هیجان زده است. کایو یک دختر کوچک و بامزه است. او بیشتر شبیه یک دانش آموز است تا یک معلم. او از کودکی آرزوی معلمی را داشت. از لحظهای که معلمی او را در زمانی که توسط چند پسر کلاسش مورد آزار و اذیت قرار میگرفت نجات داد، او میخواست معلم خوبی باشد و به بچهها کمک کند. این همه شور و شوق ممکن است عالی باشد، اما واقعیت این است که وقتی صحبت از رویارویی با دانشآموزان واقعی میشود، همه چیز با دستاندازی شروع میشود. در راه رفتن به کلاسش، مردی را می بیند که مخفیانه از پنجره بیمارستان بیرون می آید. با این فکر که او قصد دارد کلاس را قطع کند، می رود تا در مورد رفتارش با او مقابله کند، اما اعصابش ظاهر می شود و آنطور که باید اعتماد به نفس به نظر نمی رسد. و عجب دانش آموز واقعاً خوش تیپ است و به نظر نمی رسد که اصلاً از اقتدار کایو ترسیده باشد. با این برخورد چه خواهد شد...