خلاصه
یوزوکی همیشه به دوست دوران کودکیاش جونیا عشق بیفرجام داشته است، اما یک روز جونیا با همکلاسیاش کائوری آشنا میشود. یوزوکی دردی را تحمل می کرد که هرگز نمی توانست احساسات خود را به جونیا بیان کند. چند وقت پیش متوجه شده بود که توشیکی با چنین حالت غم انگیزی به کائوری نگاه می کند. برای به دست آوردن بهشتی که آرزویش را داشت تصمیم گرفت با توشیکی همدست شود اما...!؟