"امروز روز امن من است، پس لطفاً از اتاقم دیدن کنید." این کلمات جسورانه خطاب به من، ساکورادامون جیرو، از Shiinamachi Kaguya-senpai، یک ناظر ارشد کتابخانه بود. پر از انتظار، از "اتاق سرایدار برج ساعت" که سنپای در آن زندگی می کرد بازدید کردم، اما متوجه شدم که سنپای روی زمین فرو ریخته بود و همه آن غرق در خون بود. سپس وضعیت به سرعت در جهتی غیرمنتظره پیشرفت کرد! مقصر یکی از اطرافیان من است؟ سنپای چه رازهایی را در خود جای داده است؟ همچنین حقیقت گذشته و روابط خونی که من در تمام این سالها پنهان کرده ام و به کسی نگفته ام که فکر کنید -